دکتر محمدمهدی بهکیش
کلید اصلی در اختیار روحانی نبود
ساعت 24 - حسن روحانی درمیان 4 رییس جمهور پس از جنگ بداقبال ترین و کم قدرت ترین رییس دولت بود. چرا ؟ دلیل اصلی قدرت هاشمی رفسنجانی این بود که وی از استوانه های انقلاب به حساب می آمد و ده سال از 1358 تا 1368 نفردوم کشور بود. سیدمحمد خاتمی رییس دولتهای 7و 8 تیز با آرای خیره کننده شهروندان ونیروی فوق العاده روشنفکران در وضعیت بهتری بود و اگرچه در دولت دومش بسیار اور ا تضعیف کردند اما بازهم موقعیت مناسبی داشت.
محمود احمدی نژاد اما ساخته و پرداخته بخش اصلی اصولگرایان بود و تا سالها از این نیروبرای دولت خود استفاده کرد. حسن روحانی اما هیچکدام از شرایط روسای جمهور قبلی را نداشت و در هشت سال گذشته بدترین روزها را سپری کرد.
محمد مهدی بهکیش اقتصاددان ایرانی پرسیده است چرا حسن روحانی که حالا دوره ریاستجمهوری دکتر روحانی به سر رسید و کلید دفترش را به رئیسجمهور جدید تحویل داد؛ چرابا کلیدهایش قفلی را بازنکرد. آیا کلید او باز نمی کرد نامناسب بودند یا اینکه کلید اصلی در اختیار او نبود؟ طبیعی است که دولت او کارهای بسیاری کرد که باید قدرشان را دانست ولی در زمینه اقتصاد، کمبودها آن چنان زیاد هستند که در یک یادداشت کوتاه نمیتوان به آنها پرداخت.
بهکیش در دنیای اقتصاد نوشته است : روحانی قول داده بود روابط بینالملل را بسامان درآورد که بخشی از آن در توافق برجام انجام شد؛ ولی چرا بیش از آن نتوانست پیش رود.روحانی قول داده بود که تحریمها کاهش یابند که بخش مهمی از آن در برجام برداشته شد و دیدیم که چگونه تجار و صنعتگران کشورهای مختلف روانه ایران شدند تا زمینه همکاری با ایران را بیازمایند. ولی چه شد که به یکباره آن روال متوقف و تحریمهای بیشتری در زمان ریاست جمهوری ترامپ برقرار شد؟از همان بستر قرار بود زمینه رشد اقتصادی فراهم و در پی آن فضای مناسب برای افزایش سرمایهگذاری و اشتغال در جامعه به وجود آید، اما چه شد که رشد اقتصادی کندتر و حتی منفی شد و بیکاری گستردهتر و تورم زندگی مردم را با چالش فراوان روبهرو کرد و البته دهها قول دیگر که قرار بود دکتر روحانی ساماندهی کند ولی نشد؟
حاصل آنکه در هشت سال دوره ریاست جمهوری دکتر روحانی گروه محدودی از افراد نزدیک به محورهای قدرت به سرعت پولدار شدند، اما میلیونها نفر از مردمی که بیکار شدند و درآمدشان و قدرت خریدشان کاهش یافت یا مشکلات دیگر پیدا کردند، مجبور شدند از دایره طبقات متوسط خارج شوند و به اعضای طبقات فقیر بپیوندند و حاشیه نشینی گستردهتر شود.یادم میآید که در دوره اول ریاست جمهوری دولت یازدهم، همکاران آقای روحانی با عشق و ذوق وافر و امید فراوان شروع به کار کردند. اما دوره دوم که رسید تعداد قابلتوجهی از آنان در حوزه اقتصادی از دولت خارج شدند و ترجیح دادند انتقادات خود را از بیرون دولت مطرح کنند که البته دیگر گوش شنوایی برای آنان نبود و آنان که ماندند، اینک بسیار خسته و شاید بعضی دلشکسته، مدیریت خود را تحویل میدهند و نمیدانند که فساد گسترده به وجود آمده و عدمتوفیق در دستیابی به هدفهای اقتصادی، ناشی از نبود سیستم اقتصادی مناسب بود یا دخالتهای گوناگون و فراوان یا نداشتن یک سیستم علمی و هماهنگ برای تصمیمگیری.
آیا کلیدهای در دست روحانی برای تسهیل امور کارآیی لازم را نداشت یا کلیدهای بزرگتر یا دقیقتری را باید به کار میگرفت که در دسترس او نبود یا در توان اون نمیگنجید. اگر او نمیتوانست پس چه کسی میتواند؟ سوالی که در تعویض هر رئیسجمهوری تکرار شده ولی اکثر آنان با دلخوری کنار رفتهاند و هیچگاه رئیسجمهور بعدی نتوانسته مشکلات بر سر راه سرمایهگذاری، افزایش تولید، اشتغال و رفاه جامعه را از بین بردارد.ای کاش دکتر روحانی در روزهای آخر ریاست جمهوری به جامعه میگفت که در این دوران چه آموخته تا به درد بازماندگان بخورد. اگر او راهحلی داشت که نتوانست به اجرا درآورد، اعلام میکرد تا شاید دیگران بتوانند راهی برای اجرای آن جستوجو کنند. ای کاش دکتر روحانی به مردم میگفت که چرا کلیدهای او قفلهای متعدد فعالیتهای اقتصادی را باز نکرد. انتظار جامعه آن است که او و همکارانش فراتر از اینکه چون همیشه دشمنی آمریکا را به رخ بکشند، صحبت میکرد.