رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 395985

اعترافات هولناک پسر 19 ساله

ساعت 24-۸ سال از آن روزی که مرتکب قتل شد می گذرد، اما هنوز باور ندارد که نام قاتل بر پیشانی او نقش بسته است و با گفتن کلمه «متاسفم» سر به زیر می افکند.

حوادث
او می گوید با وجود گذشت خانواده مقتول پشیمانی او را تا آخر عمر عذاب خواهد داد. در یک بزنگاه با یک تصمیم اشتباه زندگی چند خانواده را از هم گسست. به خاطر عدم کنترل خشم آنی و البته غرور جوانی اش دست به واقعه هولناکی زد و فرزندی را بی یاور و همسری را بی سایه سر کرد. به گفته خودش می خواست مشکلی را از پیش پای خواهرش بردارد اما کوهی از مشکلات را برایش به ارمغان آورد. چند صباحی است که به همراه پدرش که او هم تاوان اشتباه او را داده از پشت میله های زندان و دار مجازات با بخشندگی و از خودگذشتگی اولیای دم آزاد شدند و به زندگی شان برگشتند. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با پسر جوانی که مرتکب قتل شده می خوانید. به چه جرمی و چند سال حبس کشیدی؟ آیا همدست داشتی؟ حدود 5 سال از جوانی ام را با یک ندانم کاری هولناک به خاطر قتل یکی از بستگانم پشت میله ها گذراندم. همدست نداشتم اما پدرم هم پایش به این ماجرا باز شد و تاوان اشتباهم را داد. چه شد دست به قتل زدی؟ از قبل برنامه داشتی؟ قتل به صورت اتفاقی رخ افتاد. من اصلاً قصد کشتن دامادمان را نداشتم و فقط می خواستم با او درباره مشکل و اختلافش با خواهرم صحبت کنم. پدرم وقتی دید شوهر خواهرم دستش تنگ است از آن ها خواست در زیرزمین خانه مان مدتی زندگی کنند و کرایه خانه ندهند تا اوضاع مالی شان بهتر شود. بعد از این موضوع دامادمان نه تنها رفتارش را اصلاح نکرد برعکس از آن به بعد حتی سرکار هم نرفت. به علت بیکاری مشکلات شان چند برابر شد و سر این ماجرا با خواهرم همیشه درگیر بود. وقتی اشک خواهرم را می دیدم نمی توانستم تحمل کنم، آن موقع 19 سال بیشتر نداشتم و می خواستم خودم به تنهایی مشکل آن ها را حل کنم برای همین چند بار با مقتول درگیر شدیم اما هر بار ما را جدا می کردند و آشتی می دادند. منتظر یک فرصت بودم که خانه خلوت شود تا با دامادمان حرف بزنم. تا این که روز حادثه خواهرم به خانه خواهر شوهرش رفت و تا روز بعد آن جا ماند و پدر و مادرم برای کاری بیرون رفتند. وقتی خانه خلوت شد پیش دامادمان رفتم و راجع به اختلافش با خواهرم با او صحبت کردم. اما بحث مان بالا گرفت و مقتول خیلی عصبانی شد و فحاشی کرد و از من خواست در زندگی زناشویی شان دخالت نکنم. در یک لحظه با هم گلاویز شدیم و چند دقیقه ای کتک کاری ما ادامه پیدا کرد، خسته شدم و داشتم از نفس می افتادم. کسی در خانه نبود که ما را از هم جدا کند. دامادمان بدجوری عصبانی شده بود. نفس کم آورده و بریده بودم تا این که از ترسم محکم گردنش را فشار دادم و در یک لحظه وقتی به خودم آمدم دیدم نفس نمی کشد. شوکه شده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم. از طرفی بدجوری پشیمان بودم و از سویی نمی خواستم کسی متوجه قتل شود. تصمیم گرفتم موضوع را خودکشی جلوه دهم اما موفق نشدم. بعد از این اتفاق هولناک آشفته بودم تا این که نزدیک صبح روز بعد مادرم بوی گاز را متوجه شد و هر چقدر دامادمان را صدا کرد اما جوابی نشنید، من و پدرم با صدای مادرم از خواب بیدار شدیم. پدرم فکر می کرد شاید مقتول به خانه پدرش رفته است برای همین از من خواست به خانه شان بروم. وقتی به آن جا رفتم با بی اطلاعی خانواده اش مواجه شدم و به همراه پدر مقتول به خانه مان برگشتیم و سراغ زیرزمین رفتیم. زمانی که خانه را می گشتیم او پسرش را داخل حمام پیدا کرد. فکر کردند دچار گازگرفتگی شده است برای همین چند دقیقه ای با پدرم به او تنفس مصنوعی دادند اما فایده ای نداشت و بعد از آن مقتول را بیمارستان بردیم و دکترها گفتند او فوت کرده است. چطور شد دستگیر شدید؟ بعد از بیمارستان خانواده مقتول وقتی دیدند کار از کار گذشته از دست خانواده ما شکایت کردند و گفتند به فوت پسرشان مشکوک هستند. بعد از بررسی ماجرا و با توجه به این که آثار کبودی ناشی از درگیری روی بدن مقتول بود من و پدرم را به جرم قتل بازداشت کردند و چون تمام ادله و شواهد علیه ما بود به زندان افتادیم. پدرت از ماجرای قتل خبر داشت؟ نه، او از این اتفاق خبر نداشت. او روز حادثه در خانه نبود، بی گناه بود ولی تاوان اشتباهم را داد. وقتی به زندان افتادیم او می ترسید که قصاص شوم و پا به پای من رنج چندین سال حبس را به جان خرید و این ماجرا 5 سال طول کشید. با توجه به این که شواهد و قراین علیه ما بود حکم قصاص ما صادر شد. وقتی دیدیم کار تمام شده و به قصاص نفس محکوم شدیم دست به کار شدیم تا رضایت اولیای دم را بگیریم. در این مدت زندان چطور به شما گذشت و چه کار می کردید؟ خیلی به این ماجرا فکر و بعضی شب ها به حال خودم گریه می کردم که چطور در یک لحظه نتوانستم بر خشم ام غلبه کنم و عمر و جوانی خودم و مقتول را بر باد دادم. در داخل بند ما، تعدادی محکوم به قصاص بودند و هر بار که آن ها را صدا می کردند و با خودشان برای اجرای حکم می بردند وحشت می کردم و با خودم می گفتم یک روز نوبت من هم خواهد شد. در بند با یک نفر که به جرم قتل عمد حبس بود خیلی صمیمی بودم و زمانی که او را شب قصاص صدا کردند همه مبهوت ماندند و سکوت مرگباری همه جا را فرا گرفت. مقتول زمانی که وسایلش را جمع می کرد اشک در چشمانش جمع شده بود و پشیمانی در چهره اش موج می زد. بعد از خداحافظی از همه من را در آغوش گرفت و طلب حلالیت کرد و به من گفت احتمال دارد این آخرین باری باشد که یکدیگر را می بینیم برای همین یک یادگاری به من داد تا همیشه به یاد او باشم. دوستم دیگر به بند بازنگشت. چطور شد که رئیس زندان به دنبال گرفتن رضایت از شاکی رفت؟ داخل زندان من در کارهای فرهنگی شرکت می کردم و مسئول کتابخانه بودم و پدرم چون بنا بود کارهای ساختمانی انجام می داد. خودم را اصلاح کرده بودم و مدام به عاقبت کارم فکر می کردم و پشیمان بودم و افسوس می خوردم. رئیس زندان نه تنها برای من و پدرم بلکه برای سایر محکومان هم تلاش می کرد تا شاید فرجی شود و با گرفتن رضایت اولیای دم از دار مجازات نجات پیدا کنند. او به همراه چند نفر از بستگانم دست به کار شدند و شبانه روز آن قدر تلاش کردند تا این که خانواده مقتول بعد از مدتی حاضر شدند رضایت بدهند و زندگی دوباره ای به من و پدرم ببخشند. مقتول بچه هم داشت، خواهرت چطور با این اتفاق برخورد کرد؟ مقتول یک بچه داشت و بابت این کار هر روز خودم را سرزنش می کردم و می کنم که چرا در کاری که به من ربطی نداشت دخالت کردم و با ندانم کاری چند خانواده را داغدار کردم؟ خواستم مشکلی را حل کنم اما یک مشکل بزرگ و غیر قابل جبران را پیش آوردم. خواهرم بابت این موضوع خیلی از من دلخور بود و از طرفی تحت فشار خانواده مقتول بود و مدام از سوی آن ها سرزنش می شد و در یک برزخ گیر افتاده بود. من نه تنها نتوانستم قطره های اشک خواهرم را پاک و کم کنم بر عکس بعد از این ماجرای هولناک اشک هایش را بیشتر و هر ساعت و روزش را تیره و تار کردم. فقط به هم سن و سال های خودم می گویم از من عبرت بگیرند و خودسرانه وارد ماجرایی که بر عهده بزرگان خانواده است نشوند و بر خشم آنی و غرور جوانی شان غلبه کنند چون عاقبت ندانم کاری بدجور پشیمانی دارد و البته گاهی وقت ها غیر قابل جبران است و تاوان سختی انتظارشان را می کشد.

منبع: ایسنا

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها