اسراییل با چه حساب وکتابی به کنسولگری ایران حمله کرد؟
ساعت 24 -دولت اسرائیل بر این باور است که اکنون زمان اقدام علیه اهداف نظامی ایران، هر هدف نظامی ای که باشد، فرارسیده و میتواند از پیامدهای آن نسبتا مصون بماند. از نگاه دولت اسرائیل، ایران اکنون تا آن اندازه دست بسته است که امکان ندارد چنان واکنشی نشان دهد که به شعله کشیدن یک جنگ منطقهای بیانجامد. معنی اش این است که از نگاه اسرائیل، جنگ غزه به جای آنکه فضای مانورش علیه ایران و متحدانش را محدود کند، گسترش هم داده است.
اگر چنین باشد، ممکن است که اسرائیلیها، پیشبینی ناپذیری جو جاری منطقهای را دست کم گرفته باشند. این حمله شاید تاییدی باشد بر یک بدسنجی، که به پیامدهای خطرناکی میانجامد، نه تنها برای اسرائیل بلکه همچنین برای همه منطقه.
دامنه و سرشت حملات اسرائیل در گذر سالها از تمرکز بر زدن محمولههای جنگ افزاری ایران به کارزار هدفمندتری برای کشتن رهبران عملیاتی و اطلاعاتی شبکه ایران، از جمله شمار فزایندهای از نفرات ارشد نظامی ایران تغییر کرده است. در واقع حمله اخیر، ادامه همان الگوی حملات اسرائیل بر اهداف بسیار ارزشمند ایران در سوریه و فراتر از آن در ماههای اخیر است.
پس از حمله هفتم اکتبر حماس، اسرائیل میتوانست کارزار گسترده تر منطقهای اش علیه ایران را محدود کند و بر تهدیدهای فوری ای که از غزه سرچشمه میگرفت تمرکز کند، بویژه که حزب الله لبنان ظاهرا تمایلی به پیوستن به جنگ حماس نشان نداد. اسرائیل میتوانست کارزار منطقهای اش را با توجه به شکنندگی فزاینده منطقه سازگار کند، بویژه با تمایل نیرومند آمریکا به محدود نگه داشتن جنگ و پرهیز از رویارویی مستقیم با ایران که همسایگان عرب اسرائیل هم آن را اولویت خود میدانند.
اما به نظر میرسد که نتانیاهو و کابینه اضطراری نظامی اش، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده باشند. شش ماه پس از آغاز جنگ غزه، اسرائیل کارزار منطقهای اش را تشدید میکند. این کار، پیامد منطقی چیزی است که نفتالی بنت در سال 2018، آن را دکترین "زدن سر هشت پا" نامگذاری کرد. اسرائیل بر این باور است که ضرورت دارد مستقیما با ایران رویارو شود و تنها به سراغ نیروهای نیابتی نرود. به پیروی از این راهبرد، اسرائیل باید ایران را برای اقدامات شبه نظامیان منطقهای اش، پاسخگو کند حتی اگر ایران به درجات مختلفی بر این شبکه غیرمتمرکز کنترل داشته باشد. افکار عمومی اسرائیل هم از این روش، شدیدا حمایت میکند، همچنین جناحهای مختلف سیاسی آن.
برخی ناظران بر این باورند که اسرائیل تلاش دارد ایران را به ورود به جنگ تحریک کند اما شاید عکس این منطق درست باشد. اسرائیل روی این مسئله شرطبندی میکند که ایران دست بسته و در منگنه است چرا که نگران اقدامات تلافی جویانهای است که میتواند حملات مستقیم اسرائیل به قلمروش را برانگیزد. اکنون اسرائیل ایران را در یک موقعیت آسیب پذیر سیاسی و اقتصادی میبیند، حتی اگر برخی تحلیلگران بر این باور باشند که با جنگ غزه و همگرایی نظامی بیشتر با روسیه، دست ایران قویتر شده است.
از زمان ترور قاسم سلیمانی در سال 2020، سیاستگذاران و تحلیلگران پرسشهایی را درباره توانایی ایران برای واکنش به حملات، مطرح کردهاند. یک گفتمان رایج در اسرائیل این است که ترور ژنرال سلیمانی نشان داد که ایران یک ببر کاغذی است: ایران به رغم آنکه عهد بست که انتقام سلیمانی را بگیرد، کار چندانی انجام نداد. تعبیر مقابل هم این است که قتل سلیمانی در واقع پیکارجویی و تهدید علیه اسرائیل و آمریکا را افزایش داد. توانمندی گسترش یافته گروههای مسلح تحت حمایت ایران در سالهای اخیر نشان میدهد که قتل سلیمانی نتوانست به طور پایهای توانایی این بازیگران را برای وارد کردن آسیب چشمگیر در سراسر منطقه، بازدارد یا از میان ببرد.
با این حال، اسرائیل در این برداشتش اشتباه نمی کند که پس از آغاز حملات اسرائیل در سوریه و لبنان در شش ماه گذشته، ایران و حزب الله کار چندانی برای تلافی انجام ندادهاند. احتمالا اسرائیلیها این لحظه را یک فرصت برای تضعیف بیشتر ایران و متحدان منطقهای اش میبینند بویژه که از حمایت کامل واشنگتن برخوردارند و میدانند که جهان علیه آنهاست. شاید اسرائیل اطمینان دارد که میتواند بی آنکه حزب الله یا ایران وارد جنگ مستقیمی شوند، محدودهها را بشکند. به عبارت دیگر، چه بسا هدف اسرائیلیها از تشدید حملات نظامی شان این نیست که ایران را تحریک به جنگ مستقیم کنند، بلکه این گونه فکر میکنند که ایران برکنار خواهد ماند.
منطق مشابهی هم میتواند راهنمای سنجشهای اسرائیل در رابطه با واشنگتن باشد. شاید اسرائیل بر این باور است که میتواند محدودهای تشدید نظامی را جابه جا کند چرا که انتظار دارد آمریکا از سر راهش برکنار بماند یا حتی حمایتی تاکتیکی از اقدامات اسرائیل علیه گروههای به عمل آورد که منافع واشنگتن را هم تهدید میکنند.
اسرائیل با این پندار که با چندان محدودیتی در تلاش برای تضعیف ایران و نیابتیهایش روبه رو نیست، به ریسک چشمگیری تن میدهد. چه بسا حکومت ایران در نقطهای احساس کند که باید ضرورتا به صورت مستقیم واکنش نشان دهد و به نظر میرسد که اکنون در داخل کشور برای چنین واکنشی با فشار فزایندهای روبه رو باشد.
شاید هم اسرائیل چنین ریسک هایی را قابل مدیریت بداند اما احساس مصونیت فزاینده، تنها دربردارنده یک ریسک برای اسرائیل نیست؛ این یک رویکرد خطرناک است که میتواند منافع و جان آمریکاییها را مستقیما به خطر اندازد.
به نظر میرسد که جنگ غزه، انگیزههای از قبل قدرتمند اسرائیل برای تشدید نظامی بیشتر و نه کمتر با ایران را تقویت هم کرده باشد. رهبران اسرائیل پیش و پس از جنگ غزه در چارچوب همین پنداشت عمل میکردند که درگیری با ایران میتواند محدود بماند و اسرائیل اهداف خود در تضعیف محور ایران را دنبال کند همزمان روابطش با کشورهای عربی را – که از ایران در هراس هستند – بهبود بخشد. این پنداشت، حتی پیش از جنگ غزه هم نادرستی خود را نشان داد اما در هنگامه یورش ادامه دار به غزه و کشتار غیرنظامیان فلسطینی در مقیاسی غیرقابل تصور، اسرائیل با آتش بازی میکند. این خطر وجود دارد که اسرائیل در نقطه ای، بهایی سنگین تر از پیشبینی اش، برای این حملات بپردازد و در چنان سناریویی، محتمل است که آمریکا هم چنین بهایی را بپرداد.
منبع: فارن افرز -تحریریه دیپلماسی ایرانی
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.